دنیای مجازی از محضر الله خارج نیست ..
حواسمان هست کلیک که می کنیم ..
ذکر می گوییم ..یا بیهوده میرانیم ..
یا که سکوت کرده ایم و به نظاره جنگ حسین(ع) نشسته ایم!!
دنیای مجازی از محضر الله خارج نیست ..
حواسمان هست کلیک که می کنیم ..
ذکر می گوییم ..یا بیهوده میرانیم ..
یا که سکوت کرده ایم و به نظاره جنگ حسین(ع) نشسته ایم!!
خونه ی مادر بزرگه الان آپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره
خونه ی مادر بزرگه wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره
کنار خونه ی اون همیشه پارتی برپاست
پارتیهای محله پر شور و شوق و غوغاست
مادر بزرگه الان مازراتی سواره
رنگ موهاشم هر روز جور واجورو باحاله..
خونه ی مادر بزرگه الان اپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره
خونه ی مادر بزرگه wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره
مادر بزرگه الان شلوار جین می پوشه
کفش کالج و کیفش همیشه روبه روشه
مادر بزرگه هرشب Gem Tv رو میبینه
خرم سلطان و سنبل لامیارو میبینه
خونه ی مادر بزرگه هنوز خیلی باحاله
خونه ی مادر بزرگه حرفای خاصی داره...
لذت هایمان هم
بایـد طعم خدا بدهد
به ذائقـه "مؤمـن" خوش نمیایـد
لذتی که طعم ذلت می دهد!
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری
استخری به شکل ویولن
این استخر شنا دقیقاً در قالب فرم همان ویولن های ساخت استرادیواریوس است که با دقت و ظرافت بسیار احداث گشته و با حفره های اف شکل، پل، زه ها و زه گیر و یک زیرچانه به طور هنرمندانه ای تکمیل گشته است.
ویلایی در هلند/ برنده جایزه ویلای سال
اجازه ساخت یک خانه در این زمین تنها با رعایت یک شرط محقق شد که این زمین به وضعیت زراعتی سابقش بازگردد.
پمپ بنزین متفاوت در گرجستان
این پروژه در ناحیه تازه توسعه یافته دریا کنار شهر باتومی در گرجستان واقع شده است و دربرگیرنده پمپ بنزین، فست فود، فضاهای سرگرمی و یک حوض آب می باشد.
رستوران نمک / طرحی از گروه " طراحی امتیاز "
طراحی پروژه با تحقیقاتی بر روی نوع مناسب نمک های محلی و ترکیبات ان با صمغ های طبیعی شروع شد و در ادامه طراحی دیواره ها و سقف و پلکان جهت ایجاد نگاهی مدرن به غارهای نمکی انجام شد.
از ماموریت که برگشت ، خوشحال بود. پرسید:
راستی فرمانده ! گمراه کردن اینها
چه فایده ای دارد ؟ " ابلیس جواب داد :
امام اینها که بیاید ، روزگار ما سیاه خواهدشد ؛
اینها که گناه می کنند ، امامشان دیرتر می آید ....
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته